«آموزش علم نحو»

 بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد الله رب العالمین، ثم الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطّیبین الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

«مقدمه»

آنچه در این سطور می خوانید خلاصه ای است از علم نحو، که با شیوه ای زیبا همراه با شواهد و مثال هایی گویا، برای علاقمندانی که دوست دارند این علم را در کوتاه ترین زمان فرا گیرند تدوین یافته است.

پیش از شروع در مباحث اصلی، لازم می دانم به عنوان مقدمه به تعریف، فایده و موضوعِ علم نحو پرداخته و هر یک از «کلمه» و «کلام» را که موضوع اصلی این علم می باشند توضیح دهم.

البته باید دانست که مباحث این فن، در سه بخش و تحت عناوین: بخش اول مباحث مربوط به اسم، بخش دوم مباحث مربوط به فعل و بخش سوم مباحث مربوط به حرف تنظیم شده، و از آنجا که هر بخش دارای مباحث متفاوتی می باشد، از این رو هر بحثی در فصلی جداگانه مطرح و همراه با مثال های متناسب و تمرین های لازم به اتمام رسیده است.

«تعریف علم نحو»

آن گونه که صاحبان این علم گفته اند، علم نحو، دانستن اصول و قواعدی است که انسان به وسیلۀ آن اعراب و حرکات آخر واژگان عربی ، و نحوۀ ترکیب برخی از آن واژگان با ترخی دیگر را می شناسد.

«فایده علم نحو»

در بارۀ فایدۀ علم نحو نیز گفته اند: اگر فراگیرندگان این علم، اصول و قواعد این فن را رعایت کنند بی گمان می توانند زبان خود را از خطاهای گفتاری مصون بدارند؛ بدین توضیح که مثلا اگر با کلماتی چون «ان» و «زید» و «قائم» روبرو شوند می توانند آن را بطور صحیح خوانده و بگویند: «إنَّ محمداً قائمٌ»؛ این یک خبر است، و مقصود گوینده این است که بگوید: «بطور یقین محمد ایستاده است». در صورتی که اگر قواعد نحوی را رعایت نکنند و بجای آن بگویند: «إنّ قائماً محمدٌ» می فهمیم که گوینده خواسته بگوید: «احدی غیر از محمد نایستاده است» در حالی که این معنا خلاف مقصود گوینده است.

 

«موضوع علم نحو»

موضوع علم نحو نیز تک واژگان و جمله ها در کلام عرب (کلمه و کلام) است؛ بدین توضیح که مباحثی که در این علم مطرح می شود، همه یا در بارۀ چگونگی کلمه (تک واژگان) از جهت معرب یا مبنی بودن است، و یا در بارۀ چگونگی ترکیب دو یا چند کلمه با یکدیگر؛ یعنی علم نحو، هم به شما می آموزد که مثلا «حسن، احمد، موسی، حیث و ...» معرب اند؛ یعنی حرف آخر آنها اعراب های گوناگون را می پذیر، و یا مبنی بوده و حرف آخر آنها همیشه یکنواخت است. و هم به شما می آموزد که مثلا ترکیب «زید» با «قائم» در مثال «زیدٌ قائمٌ»، و ترکیب «قامَ» با «زیدٌ» در مثال «قامَ زیدٌ» چگونه ترکیبی است، و این گونه ترکیبات دارای چه فوایدی هستند.

 

«تعریف کلمه و کلام»

پس از این که دانستیم موضوع علم نحو «کلمه و کلام» است، اکنون به تعریف هر یک از کلمه و کلام بپردازیم:

1- «کلمه»: کلمه «لفظی» است که برای یک معنای ویژه و خاص قرار داده شده باشد؛ مثلا واژگانی مانند: انسان، محمد، زینب، و ...، هر یک برای یک معنای خاصی قرار داده شده و همانگونه که مشاهده می کنیم، «انسان» بیش از یک حقیقت و «محمد» بیش از یک انسانِ نر و «زینب» بیش از یک انسان ماده را نمی فهمانند.

بنابراین، کلمه واژه ای است که دارای معنای خاص باشد، ولی در عین حال هر کلمه ای دارای یکی از سه حالت بوده و بدینجهت یا «اسم» است، یا «فعل» است و یا «حرب» که توضیح هر یک را در بخش های سه گانه خواهید خواند.

2- «کلام»: کلام نیز «لفظی» است که حد اقل، از دو کلمه تشکیل شده و میان آن دو وابستگی خاصی، معروف به «اسناد» وجود دارد، بگونه ای که وقتی آن دو کلمه گفته شوند، شنونده انتظاری نداشته باشد؛ مثلا اگر گوینده ای بگوید: «محمد»، بعد هم بگوید: «قائم» شنونده از این کلام چیزی نمی فهمد، همچنین اگر بگویند: «قامَ»، بعد هم بگوید: «زید» باز هم شنونده چنزی نمی فهمد، در حالی که اگر بگوید: «زیدٌ قائمٌ» یا بگوید: «قامَ زیدٌ» در هر دو صورت، وقتی شنونده یکی از دو جمله را بشنود می فهمد زیدی که تا کنون نشسته، یا خوابیده بود، اکنون ایستاده است. رمز آن برقراری «اِسنادی» است که گوینده میان آن دو کلمه برقرار کرده، و ما در جای خود آن را توضیح خواهیم داد.

 

درس اوّل

 

«بخش اوّل»

«تعریف و حالات گوناگون اسم»

 

«فصل 1»

«تعریف اسم»

همانگونه که در تعریف «کلمه» گفتیم، کلمه دارای یکی از سه حالت بوده و بدینجهت یا «اسم» است، یا «فعل» است و یا «حرف»؛ یکی از حالت های کلمه این است که بخودی خود دارای معنای مستقل باشد، و هیچگونه دلالتی بر یکی از زمان های گذشته، حال و یا آینده نداشته باشد؛ از باب مثال: «محمد» کلمه ای است که بخودی خود دلالت بر فرد معینی از انسان دارد، بدون این که معنای زمان در آن لحاظ شده باشد. «بقر» نیز کلمه ای است که بخودی خود دلالت بر فردی از نوعی از انواع حیوان دارد، بدون این که معنای زمان در آن وجود داشته باشد. همچنین کلمۀ «دار» نیز واژه ای است که بخودی خود دلالت بر نوعی از انواع خانه دارد، بدون این که معنای زمان در آن لحاظ شده باشد. این قبیل کلمات در اصطلاح دانشمندان علم نحو، اسم مامیده می شوند.

 

«فصل 2»

«علامات اسم»

از آنجا که ممکن است در برخی موارد، «اسم» با دو قرین دیگر خود (فعل و حرف) اشتباه شود، مشخصاتی را برای آن تعیین کرده و گفته اند:

1 و 2- اسم هم مبتداء واقع می شود و هم خبر، مانند: «محمدٌ قائمٌ» (محمد ایستاده است)؛ در این مثال «محمدٌ» که اسم است مبتداء واقع شده؛ یعنی در ابتدای کلام قرار گرفته و مسندٌ الیه است، و هم خبر واقع می شود، مانند «قائمٌ» در همین مثال که اسم دیگری است و مسندٌ به؛ یعنی خبر واقع شده است. پس اسم، هم می تواند مسندٌ الیه؛ یعنی مبتداء و هم می تواند مسندٌ به؛ یعنی خبر واقع شود.

3 و 4- اسم هم می تواند مضاف واقع می شود و هم مضاف الیه، مانند: «صلاةُ اللیلِ» (نماز شب)؛ در این مثال «صلاة» که اسم است، مضاف واقع شده است؛ یعنی با نسبت اضافی که با «اللیل» پیدا کرده معنای مطلق نماز را به نماز شب اختصاص داده است. و در همین مثال «اللیل» که اسم دیگری است، مضاف الیه؛ (یعنی اضافه شدۀ به او).واقع شده است. در حالی که فعل و حرف نه مضاف الیه و اقع می شوند نه مضاف.

5- الف و لام تعریف یکی دیگر از علامت های اسم است. پس هر گاه بر کلمه ای «الف و لام» تعریف که نوعی از انواع الف و لام است داخل شود، نشانگر این است که آن کلمه اسم نام دارد، مانند: الرجل، المسجد، الدار، الجدار و ...، در حالی که هیچگاه الف و لام بر سرِ فعل و حرف داخل نمی شود.

6 – انواع سه گانۀ تنوین نیز از علامت های اسم است، مانند: محمداً، محمدٌ و محمدٍ. و این در حالی است که هیچگاه تنوین بر فعل و حرف داخل نمی شود.

7- تثنیه و جمع نیز از علامت های مخصوص اسم است، مانند: محمدانِ؛ یعنی دو محمد، و محمدونَ؛ یعنی چند محمد. در حالی که فعل و حرف هیچگاه تثنیه و جمع نمی شوند.

ممکن است اشکال شود که اگر فعل تثنیه و جمع نمی شود، پس «کتبا» و «کتبوا» چیست؟ پاسخش این است که در این مثال دو کتابت نیست، بلکه یک کتابت است که توسط دو نفر انجام شده که در نهایت فاعل فعل تثنیه و جمع شده و فعل که همان کتابت است همانگونه به صورت مفرد ذکر شده است.

8- صفت واقع شدن نیز یکی دیگر از علامت های اسم است؛ مانند این که می گوییم: «جائنی محمدٌ العالِم»؛ یعنی آن محمدی که دانشمند بود نزد من آمده است. در این مثال «العالِم» که اسم است صفت برای محمد قرار گرفته است. و این در حالی است که هیچگاه فعل و حرف صفت واقع نمی شوند.

9- تصغیر نیز یکی دیگر از علامت های اسم است؛ یعنی اسم بگونه است که می توان آن را مصغر کرد و  مثلا «رَجُلٌ» را می توان به شکل «رُجَیلٌ» که مصغر درآورد.

10- و آخرین علامت اسم، منادی قرار گرفتن آن است؛ یعنی می توانیم یکی از حروف نداء را که مانند «یا» است سر اسم درآورد و محمد را با «یا محمدُ» صدا کرد.

 

تمرین های این درس:

اسم هایی که در آیات زیر ذکر شده به همراه علامت آن مشخص کنید. به عنوان راهنمایی پنج آیه اول را من توضیح می دهم.

1- از سورۀ حمد:

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِينَ(2) الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(3) مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ(4) إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ  نَسْتَعِينُ(5) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ(6) صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ(7).

2- از سورۀ بقره:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ  فِيهِ  هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ(2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ(3) وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(4) أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ  وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(6) خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ  وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ  وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(7) وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ(8) يخَُدِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ مَا يخَْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ(9)

فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا  وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمُ  بِمَا كاَنُواْ يَكْذِبُونَ(10).

3- از سورۀ احزاب:

يَا نِسَاءَ النَّبىِ‏ِّ لَسْتنُ‏َّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ  إِنِ اتَّقَيْتنُ‏َّ فَلَا تخَْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فىِ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا(32) وَ قَرْنَ فىِ بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبرََّجْنَ تَبرَُّجَ الْجَهِلِيَّةِ الْأُولىَ‏  وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِينَ الزَّكَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ  إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًا(33) وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلىَ‏ فىِ بُيُوتِكُنَّ مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ وَ الحِْكْمَةِ  إِنَّ اللَّهَ كاَنَ لَطِيفًا خَبِيرًا(34)

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ الْقَنِتِينَ وَ الْقَنِتَتِ وَ الصَّدِقِينَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الصَّبرِِينَ وَ الصَّبرَِاتِ وَ الْخَشِعِينَ وَ الْخَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّئمِينَ وَ الصَّئمَتِ وَ الحَْفِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَفِظَتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لهَُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا(35).

توضیح: 

«الْحَمْدُ» اسم ثلاثی مجرد بر وزن فَلسٌ و علامت آن الف و لام است.

«لِلَّهِ» اسم جلاله و علامت آن الف و لام و جرّ است.

«رَبِّ‏» اسم ثلاثی مجرد بر وزن فلسٌ و علامت آن اضافه شدن به اسم بعد از خود می باشد.

«الْعَلَمِينَ» جمع عالم و علامت آن الف و لام و مضاف بودن است.

«الرَّحْمَنِ» صیغۀ مبالغه و علامت آن الف و لام و صفت قرار گرفتن است.

«الرَّحِيمِ» صفت مشبهه بر وزن فعیل و علامت آن الف و لام و صفت قرار گرفتن است.

«مَلِكِ» اگر «مَلِكِ» باشد بر وزن کَتِفٌ و اگر «مالک» باشد، بر وزن فاعل و در هر دو حال اسم است و علامت آن اضافه شدن است.

«يَوْمِ» اسم ثلاثی مجرد و علامت آن هم مضاف الیه بودن برای مالک و هم مضاف بودن به الدین است.

«الدِّينِ» اسم و علامت آن الف و لام و مضاف الیه بودن آن است.

«إِيَّاكَ» ضمیر منفصل و علامت آن مسندٌ الیه بودن آن است.

«نَعْبُدُ» و «نَسْتَعِينُ» اسم نیستند، چون هیچ یک از علامات اسم را دارا نیستند.

بقیه را شما توضیح دهید.