بسم الله الرحمن الرحیم


«درس اوّل»

تعریف علم صرف:

صرف و تصریف به معنای تغییر است و علم ِ صرف صناعتی است که به وسیلۀ قواعدی که در آن وجود دارد می توان واژه ای را از شکلی به شکل های گوناگون تغییر داد تا بدین وسیله به معانی گوناگون جدیدی دست یافت؛ مثلأ واژۀ «کتابت» را که به معنی نوشتن است، با قواعدی که بعداً بیان خواهد شد به شکل های «کَتَبَ» ، «یَکتُبُ» ، «کَاتِبٌ» ، «مَکتُوبٌ» ، «لِیَکتُب» ، «اُکتُب» ، «لم یَکتُب» و ...  در آورد تا به معانی ِ نوشت، می نویسد، نویسنده، نوشته شده، باید بنویسد، بنویس، ننوشته است و ... دست یافت. و صد البته که این تصرفات بیشتر در افعال صورت می پذیرد.

فایدۀ علم صرف

فایده علم صرف این است که انسان بخاطر دانستن قواعد صرفی، اصل و بنای هر واژه را به سادگی تشخیص داده و به معنای آن پی می برد؛ از باب مثال: این علم صرف است که به انسان می فهماند واژۀ «کَاتِبٌ» با «کَاتَبَ» تفاوت اصولی داشته و هر کدام معنای خاص خود را می دهند. بنابراین، علم ِ صرف علم به قواعدی که بخاطر رعایت آن انسان از خطا و اشتباه در تشخیص واژه های عربی و در نتیجه در ترجمۀ لغات مصون می ماند.

موضوع علم صرف

همانگونه که گفتیم: موضوع علم صرف، واژه ها و کلمات عربی است؛ بدین توضیح که در این علم سخن پیرامون اصل ِ ساختمان و بنای هر واژه ای از واژه های عربی، و یا سخن از تغییر یک واژه به واژۀ دیگر است بدین منظور که از واژۀ جدید معنای جدیدی به دست آید؛ مثلا با تغییرهایی که در واژۀ «کتابت» ایجاد می کنیم از آن واژه های: کَتَبَ، یَکتُبُ، کَاتِبٌ، مَکتُوبٌ و... منشعب می کنیم تا به معانی مقصود خود برسیم.

کلمات لغت عرب

بطور کلی واژه ها و کلماتی که در ادبیات عرب به کار می روند بر سه قسمند:

1- قسمی از آنها «اسم» نامیده می شوند؛ اسم، یا اسم ذات است که دلالت بر ذات شخص و یا ذات شیء می کند مانند: علی و قلم، و یا اسم صفات است که دلالت بر حالتی از حالات اشخاص می کنند مانند: کاتب و عالم، ناظر، شریف، علیم، خبیر، خبّاز، نجّار، اکبر، کبری، اصغر، صغری و ... که معمولا از فعل مشتق می شوند.

2- قسم دیگری از واژه های ادبیات عرب «فعل» نام دارند؛ فعل واژه ای است که دلالت بر انجام کاری در یکی از زمان های گذشته، آینده و یا حال می کند؛ مثلا وقتی می گوییم: کَتَبَ (نوشت)، یَکتُبُ (می نویسد)، اُکتُب (بنویس)، لَاتَکتُب (ننویس)، هل تَکتُبُ (آیا می نویسی) و ... همۀ این کلمات فعل هستند و دلالت بر انجام کار (نوشتن) در زمان خاصی می کنند.

3- و قسم سوم «حرف» نام دارند. حرف واژه ای است که بخودی خود نه دلالت بر معنای ذات، نه دلالت بر معنای صفات و نه دلالت بر انجام کار در یکی از سه زمان می کند مانند: مِن، الی، فی، ال، کَم و ... بلکه حرف معنای ربطی است که در میان دو واژه ایجاد می شود و جای توضیح بیشتر آن علم نحو است.

از میان سه واژه (اسم، فعل، حرف) ای که در ادبیات عرب وجود دارد فقط فعل و اسم های مشتق مورد بحث ما در علم صرف می باشند. به امید خدای متعال علاقمندان در درسهای بعدی به اقسام و چگونگی ِ انشعاب آنها آگاه خواهند شد.

«درس دوّم»

«تقسیمات اجمالی ِ اسم»

همانگونه که گفتیم قسمی از واژه ها و کلمات در ادبیات عرب «اسم» نامیده می شوند؛ اسم، یا اسم ِ معنای ذهنی است مانند: علم، و یا اسم ذات خارجی است. اسم ذات خارجی هم یا اسم شخص است مانند: علی، احمد، ابراهیم، اسحاق و ...، و یا اسم اشیاء است مانند: قلم، کاغذ، کتاب، درب، پنجره و غیر اینها.

اکنون باید بدانیم که اسم از نظر تعداد حروف یا ثلاثی (سه حرفی) است، یا رباعی (چهار حرفی) و یا خماسی (پنج حرفی) و هر یک از اینها یا مجرد هستند (یعنی همۀ حروف آن اصلی است) و یا مزید فیه (یعنی غیر از حروف اصلی حروف زایدی هم به آنها افزوده شده است).

معیار در شناخت حروف اصلی از حروف زاید «ف»، «ع» و «ل» (فعل) است؛ بدین شرح که هر گاه بخواهیم بدانیم همۀ حروف واژه ای اصلی است یا زاید هم در آن وجود دارد باید آن واژه را با «ف»، «ع» و «ل» مطابقت دهیم اگر مثلا مانند «حسن» مطابق با «فعل» باشد همۀ حروفش اصلی است، ولی اگر مانند «کاتب» بر وزن «فاعل» باشد معلوم می شود یک «الف» در حرف دومش افزوده شده است، یا اگرمانند: «منصور» بر وزن «مفعول» باشد معلوم می شود یک «میم» به اول و یک «واو» در حرف چهارمش افزوده شده و اگر مانند: «اکبر» بر وزن افعل باشد معلوم می شود یک «الف» به اولش افزوده شده، همچنین اگر مانند: «عبّاس» بر وزن «فعّال» باشد معلوم می شود یک «عین ِ دومی» به آن افزوده شده است. بنابراین، هر یک از اسامی ثلاثی، رباعی و خماسی هم مجرد هستند و هم مزید فیه، و هر یک از اینها دارای اوزان مخصوصی می باشند:

1- اسامی ثلاثی مجرد دارای ده وزن به شرح زیر است:

فَلسٌ (پول سیاه)، فَرَسٌ (اسب)، کَتِفٌ (شانه)، عَضُدٌ (بازو)، حِبرٌ (جوهر)، عِنَبٌ (انگور)، قُفلٌ (قفل)، صُرَدٌ (جغد)، اِبِلٌ (شتر)، عُنُقٌ (گردن).

2- اسامی رباعی مجرد دارای پنج وزن بدین شرح می باشند:

جَعفَرٌ (نهر کوچک)، دِرهَمٌ (پول سفید)، زِبرِجٌ (زینت)، بُرثُنٌ (پنجۀ شیر) و قَمِطرٌ (صندوقچه).

3- اسامی خماسی مجرد نیز دارای چهار وزن بدین شرح است:

سَفَرجَلٌ (گلابی)، قُزَعمِلٌ (شتر ِ قوی)، جَحمَرِشٌ (زن ِ پیر و فرتوت) و قِرطَعِبٌ (هر چیز کوچک).

تذکر: بنابر آنچه گفته شد هر اسمی که از این اوزان خارج باشد مزید فیه است و اوزان آن توسط اهل فن و در واژه نامه های عربی یافت می شود. بنا به نقل اهل فن اسامی ِ ثلاثی مزید در کلام عرب بسیار زیاد و اسامی رباعی مزید اندک و اسامی خماسی مزید بسیار اندک است.

تمرین: به آیات یکم تا صدم از سوره بقره توجه کرده و اسامی ثلاثی ، رباعی و خماسی مجردی را که در بین این آیات یافت می کنید بنویسید. به عنوان مثال: واژه های مَرَضٌ (بر وزن فرس)، بُکمٌ (بر وزن قفل)، رَعدٌ (بر وزن فلس) و اسم ثلاثی مجرد می باشند.

 «درس سوّم»

مادۀ اولیه فعل:

مادۀ اولیّه هر فعل، اسمی است ثلاثی (سه حرفی) که در اصطلاح به آن «مصدر» می گویند. طبق قواعد علم صرف که به مرور زمان خواهید آموخت، از هر مصدر هفت فعل و دو صفت به نامهای اسم فاعل و اسم مفعول منشعب می شود. نام ِ افعال ِ هر مصدر ِ ثلاثی (سه حرفی) عبارتند از:

فعل ماضی، فعل مستقبل، فعل امر، فعل نهی، فعل جحد، فعل نفی و فعل استفهام.

توضیحات:

1- هر یک از افعال یاد شده دارای چهارده صیغه (شکل) بوده و این چهارده صیغه به سه بخش؛ شش صیغۀ غایب (یا مغایب)، شش صیغۀ حاضر (یا مخاطب) و دو صیغۀ متلکم ِ منفرد و متکلم ِ همراه با دیگران تقسیم می شوند.

2- هر یک از شش صیغۀ مغایب و مخاطب به دو بخش؛ سه صیغۀ مذکر و سه صیغۀ مؤنث تقسیم می شوند.

3- هر یک از چهار ده صیغه بر اوزان خاصی می باشند و ملاک این اوزان، اولین صیغه از فعل ماضی و اولین صیغه از فعل مستقبل است. اوزان یاد شده به شرح زیر به شش شکل می باشند:

الف: هر گاه فعل ماضی بر وزن «فَعَلَ» باشد، فعل مستقبل آن بر یکی از سه وزن خواهد بود مانند:

فَعَلَ، یَفعَلُ؛ چون: مَنَعَ ، یَمنَعُ.  فَعَلَ، یَفعِلُ؛ چون: ضَرَبَ، یَضرِبُ  و فَعَلَ، یَفعُلُ؛ چون: نَصَرَ، یَنصُرُ.

ب: هر گاه فعل ماضی بر وزن «فَعِلَ» باشد، فعل مستقبل آن بر یکی از دو وزن خواهد بود مانند:

فَعِلَ، یَفعَلُ؛ چون: عَلِمَ ، یَعلَمُ  و فَعِلَ، یَفعِلُ؛ چون: حَسِبَ، یَحسِبُ.

ج: و هر گاه فعل ماضی بر وزن  «فَعُلَ» باشد، فعل مستقبل آن فقط بر وزن «یَفعُلُ» خواهد بود مانند:

فَعُلَ، یَفعُلُ؛ چون: شَرُفَ، یَشرُفُ.

توضیحی که در این مورد لازم است این است که حالات ششگانه ای که در اوزان فوق مشاهده کردید همه سماعی است که با شنیدن از اهل لغت (عرب) به دست می آید. بنابراین، کسی حق ندارد از پیش خود نوع دیگری را قیاس کند؛ مثلا اگر بخواهیم بدانیم فعل مستقبل «قَعَدَ» بر وزن کدام یک از «یَفعَل ، یَفعِل یا یَفعُل» است باید به واژه نامه های عربی مانند لسان العرب ، المنجد و غیر آن مراجعه کنیم؛ یعنی باید ببینیم اهل لغت این ماده را با چه وزنی استعمال کرده است، ولی در هر حال هیچگاه فعل های ماضی و مستقبل ِ ثلاثی (سه حرفی) از شش وزن ِ یاد شده در بالا خارج نخواهند بود.

 «صَرف ِ اَفعال»

همانگونه که یاد آور شدیم هر یک از افعال ِ ماضی، مستقبل، امر، نهی، جحد، نفی و استفهام دارای چهار ده صیغه می باشند. بر شماری و ردیف کردن چهارده صیغه از هر فعل را صرف می نامند و مثلا اگر به کسی بگویند: فعل ماضی از «کَتَبَ» را صرف کن، مقصود این است که چهار ده صیغۀ آن را پشت سر ِ هم ردیف قرار ده. ما به عنوان آموزش این کار «کَتَبَ، یَکتُبُ» را که بر وزن «فَعَلَ ، یَفعُلُ» است در موارد هفتگانه به شرح زیر صرف می کنیم:

1- صرف ِ فعل ماضی از مادۀ «کَتَبَ»:

سه صیغۀ مذکر غایب:

کَتَبَ (اول شخص)، کَتَبا (دوم شخص)، کَتَبُوا (سوم شخص).

سه صیغۀ مؤنث غایب:

کَتَبَت (اول شخص)، کَتَبَتا (دوم شخص)، کَتَبنَ (سوم شخص).

سه صیغۀ مذکر حاضر:

کتبتَ (اول شخص)، کتبتما (دوم شخص)، کتبتم (سوم شخص).

سه صیغۀ مؤنث حاضر:

کتبتِ (اول شخص)، کتبتما (دوم شخص)، کتبتنَ (سوم شخص).

صیغۀ متکلم منفرد (وحده) کَتَبتُ و صیغۀ متکلم همراه با غیر کَتَبنَا .

«تمرین»

چون تنها راه آموزش صیغه های چهارده گانۀ هر فعل حفظ کردن و تمرین آنها است، از اینرو افعال زیر را مانند فعل کتب صرف نمایید.

حَسِبَ ، مَنَعَ ، عَلِمَ ، شَرُفَ ، نَصَرَ ، ضَرَبَ.

به عنوان راهنمایی اولین فعل را صرف می کنیم:

حَسِبَ ، حَسِبا ، حَسِبوا * حَسِبت ، حَسِبتا ، حَسِبنَ * جَسِبتَ حَسِبتما ، حَسِبتم * حَسِبتِ ، حَسِبتُما ، حَسِبتّنَ * حَسِبتُ  و حَسِبنا.

 

«درس چهارم»

2- صرف ِ فعل مستقبل از همان ماده و بر وزن «یَفعُلُ»:

شش صیغۀ مذکر و مؤنث غایب:

 یَکتُبُ (اول شخص مذکر غایب) ، یَکتُبَانِ (دوم شخص)، یَکتُبوُنَ (سوم شخص).

تَکتُبُ (اول شخص مؤنث غایب) ، تَکتُبَانِ (دوم شخص)، یَکتُبنَ (سوم شخص).

شش صیغۀ مذکر و مؤنث حاضر:

تَکتُبُ (اول شخص مذکر حاضر) ، تَکتُبَانِ (دوم شخص)، تَکتُبُونَ (سوم شخص).

تَکتُبیِنَ (اول شخص)، تَکتُبَانِ (دوم شخص)، تَکتُبنَ (سوم شخص).

دو صیغۀ متکلم: اَکتُبُ (متکلم وحده)، نَکتُبُ (متکلم مع الغیر).

تمرین:

همانگونه که پیش از این گفته شد، چون تنها راه آموزش صیغه های چهارده گانۀ هر فعل حفظ کردن و تمرین بیشتر آنهاست، از اینرو مستقبل افعال ِ حَسِبَ ، مَنَعَ ، عَلِمَ ، شَرُفَ ، نَصَرَ ، ضَرَبَ 

را انجام دهید. ما نیز همچون گذشته به عنوان نمونه و راهنمایی اولین فعل را صرف می کنیم:

یَحسِبُ  ،  یَحسِبَانِ  ،  یَحسِبُونَ  ،  تَحسِبُ  ،  تَحسِبَانِ  ،  یَحسِبنَ

تَحسِبُ  ،  تَحسِبَانِ  ،  تَحسِبُونَ  ،  تَحسِبیِنَ  ،  تَحسِبَانِ  ،  تَحسِبنَ

اَحسِبُ  ،  نَحسِبُ.

 3- صرف ِ فعل امر از همان ماده:

تذکر:از آنجا که فعل امر، نهی، جحد و استفهام از فعل مستقبل منشعب می شوند از اینرو صرف ِ چهار فعل ِ مذکور با اندک تغییر در واژه همچون فعل مستقبل صرف می شوند جز این که صیغه های امر حاضر بطور کلی به شکل دیگری خواهد بود.

شش صیغۀ مذکر و مؤنث غایب:

لِیَکتُب ، لِیَکتُبَا ، لِیَکتُبُوا ، لِتَکتُب ، لِتَکتُبَا ، لِیَکتُبنَ.

شش صیغۀ مذکر و مؤنث حاضر:

اُکتُب ، اُکتُبَا ، اُکتُبُوا ، اُکتُبی ، اُکتُبَا ، اُکتُبنَ.

دو صیغۀ متکلم وحده و متکلم مع الغیر؛  لِاَکتُب ، لِنَکتُب.

 تمرین:

افعال زیر را همچون گذشته صرف نمایید. ما نیز همچون سابق فعل اول را به عنوان نمونه صرف می کنیم.

حَسِبَ ، مَنَعَ ، عَلِمَ ، شَرُفَ ، نَصَرَ ، ضَرَبَ.

لِیَحسِب ، لِیَحسِبَا ، لِیَحسِبُوا ، لِتَحسِب ، لِتَحسِبَا ، لِیَحسِبنَ.

شش صیغۀ مذکر و مؤنث حاضر:

اِحسِب ، اِحسِبَا ، اِحسِبُوا ، اِحسِبی ، اِحسِبَا ، اِحسِبنَ.

دو صیغۀ متکلم وحده و متکلم مع الغیر؛ لِاَحسِب ، لِنَحسِب.

بنابراین، امر حاضر از مَنَعَ ، اِمنع، یمنَعُ، از عَلِمَ، یعلَمُ، اِعلم، از شَرُفَ، یشرُفُ، اُشرف، از نَصَرَ، ینصُرُ، اُنصر، و از ضَرَبَ، یضرِبُ، اِضرب خواهد بود.

 

«درس پنچم»

4- صرف فعل نهی از همان ماده:

شش صیغۀ مذکر و مؤنث غایب:

لَایَکتُب ، لَایَکتُبَا ، لَایَکتُبُوا ، لَاتَکتُب ، لَاتَکتُبَا ، لَایَکتُبنَ.

شش صیغۀ مذکر و مؤنث حاضر:

لَاتَکتُب ، لَاتَکتُبَا ، لَاتَکتُبُوا ، لَاتَکتُبی ، لَاتَکتُبَا ، لَاتَکتُبنَ

دو صیغۀ متکلم: لَااَکتُب ، لَانَکتُب.

 تمرین:

اکنون فعل نهی از فعل های: یَحسَبُ ، یَمنَعُ ، یَعلَمُ ، یَشرُفُ ، یَنصُرُ ، یَضرِبُ.

را صرف نمایید. البته باز هم به عنوان نمونه و راهنمایی اولین فعل را صرف می کنیم:

لاَََیَحسِب ، لاََیَحسِبَا ، لاَیَحسِبُوا ، لاَتَحسِب ، لاَتَحسِبَا ، لاَیَحسِبنَ.

لاَتَحسِب ، لاَتَحسِبَا ، لاَتَحسِبُوا ، لاَتَحسِبِی ، لَاتَحسِبَا ، لاَتَحسِبنَ.

لاَاَحسِب ، لاَنَحسِب.

 5- صرف فعل جَهد از همان ماده:

شش صیغۀ مذکر و مؤنث غایب:

لَم یَکتُب ، لَم یَکتُبَا ، لَم یَکتُبُوا ، لَم تَکتُب ، لَم تَکتُبَا ، لَم یَکتُبنَ.

شش صیغۀ مذکر و مؤنث حاضر:

لَم تَکتُب ، لَم تَکتُبَا ، لَم تَکتُبُوا ، لَم تَکتُبی ، لَم تَکتُبَا ، لَم تَکتُبنَ.

دو صیغۀ متکلم: لَم اَکتُب ، لَم نَکتُب.

 تمرین:

اکنون فعل نهی از فعل های: یَحسَبُ ، یَمنَعُ ، یَعلَمُ ، یَشرُفُ ، یَنصُرُ ، یَضرِبُ.

را صرف نمایید. البته باز هم به عنوان نمونه و راهنمایی اولین فعل را صرف می کنیم:

لَم یَحسِب ، لَم یَحسِبَا ، لَم یَحسِبُوا ، لَم تَحسِب ، لَم تَحسِبَا ، لَم یَحسِبنَ.

لَم تَحسِب ، لَم تَحسِبَا ، لَم تَحسِبُوا ، لَم تَحسِبِی ، لَم تَحسِبَا ، لَم تَحسِبنَ.

لَم اَحسِب ، لَم نَحسِب.

6- صرف فعل نفی از همان ماده:

شش صیغۀ مذکر و مؤنث غایب:

لایَکتُبُ (اول شخص) ، لایَکتُبَانِ (دوم شخص)، لایَکتُبُونَ (سوم شخص).

لاتَکتُبُ (اول شخص) ، لاتَکتُبَانِ (دوم شخص)، لایَکتُبنَ (سوم شخص).

شش صیغۀ مذکر و مؤنث حاضر:

لاتَکتُبُ (اول شخص) ، لاتَکتُبَانِ (دوم شخص)، لاتَکتُبُونَ (سوم شخص).

لاتَکتُبِیِنَ (اول شخص)، لاتَکتُبَانِ (دوم شخص)، لاتَکتُبنَ (سوم شخص).

دو صیغۀ متکلم: لااَکتُبُ (متکلم وحده)، لانَکتُبُ (متکلم مع الغیر).

تمرین:

اکنون فعل نهی از فعل های: یَحسِبُ ، یَمنَعُ ، یَعلَمُ ، یَشرُفُ ، یَنصُرُ ، یَضرِبُ.

را صرف نمایید. البته باز هم به عنوان نمونه و راهنمایی اولین فعل را صرف می کنیم:

لایَحسِبُ ، لایَحسِبَان ِ ، لایَحسِبونَ ، لاتَحسِبُ ، لاتَحسِبَان ِ ، لایَحسِبنَ.

لاتَحسِبُ ، لاتَحسِبَان ِ ، لاتَحسِبُونَ ، لاتَحسِبِینَ ، لاتَحسِبَان ِ ، لاتَحسِبنَ.

لااَحسِبُ ، لانَحسِبُ.

 7- صرف فعل استفهام از همان ماده:

شش صیغۀ مذکر و مؤنث غایب:

هل یَکتُبُ ، هل یَکتُبَان ِ، هل یَکتُبُوُنَ، هل تَکتُبُ، هل تَکتُبَان ِ، هل یَکتُبنَ.

شش صیغۀ مذکر و مؤنث حاضر:

هل تَکتُبُ، هل تَکتُبَان ِ، هل تَکتُبُونَ ، هل تَکتُبِیِنَ، هل تَکتُبَان ِ، هل تَکتُبنَ.

دو صیغۀ متکلم وحده و مع الغیر: هل اَکتُبُ، هل نَکتُبُ.